۱۳۸۶ اسفند ۲۰, دوشنبه

از خود بیگانگی

مقاله حاضر را چندی پیش برای نشریه دانشجویی زیته نوشته بودم که متاسفانه این نشریه با مشکل مدیر مسئول مواجه شد و فعلاً چاپ نمی شه برای همین بهتر دونستم به عنوان اولین مقالم بزارم اینجا
.......................................................................................................................................
« جوانان هندی پرورش یافته تحت سرپرستی غرب کاملاً آشنا با فرهنگ و تمدن ما [انگلیسیها] دیگر ما را بیگانه نمیدانند. بنابراین سلطه استعماری مارا تشخیص نمی دهند ... ما را الگوی خود قرار می دهند و ما را حامیان خود می شناسند آرزوی آنان این است که مانند ما شوند»

« اولین قدم استعمار زده این است که با رفتن به جلدی دیگر شرایط دیگری را کسب کند. در اینجا سرمشق فریبنده و در دسترس، خود را به او تحمیل می کند. این سرمشق استعمار گراست؛ آنکه از هیچ یک از کمبودهای او رنج نمی برد، همه حقوق را داراست، از همه خوبی ها و سود ها و اعتبارات بهرمند است و از ثروت و افتخارات و روش های فنی و اقتدار برخوردار؛ او همان کسی است که استعمارزده را پایمال می کند و در بندگی نگه می دارد. پس اولین آرزوی استعمار زده این خواهد بود که خود را به این سرمشق پر اعتبار برساند؛ تا آنجا که از فرط شباهت با او در او محو گردد....
زیاده روی استعمار زده در تقلید ار این سرمشق خود نشان گویایی است: زن موبور، گرچه بی نمک و نا زیبا باز بر زن مو مشکی برتری می یابد، کالایی که استعمار گر تولید می کند، یا قولی که او می دهد، با اعتماد بیشتری روبرو می گردد. آداب و رسوم و لباس و غذا و معماری استعمارگر؛ حتی اگر با محیط سازگار نباشد، باز به شدت تقلید می شود و حد نهایی این تقلید نزد جسور ترین افراد زناشویی با زن غربی است.»

چهره استعمار گر، چهره استعمارزده نوشته آلبر ممی

با نگاهی به اطراف خودمان می توانیم گفته ها ورفتار هایی را مشاهده کنیم که شاید از نظر خیلی افراد عادی باشد( بخصوص در گیلان) :
« گیلان که جا نیست باید برویم یک شهر دیگر !! »
«رشت بدترین شهر های ایران هست!!»
«بدترین ها همه مال ماست و بهترینها در تهران واصفهان و مشهد و...»
« زبان گیلکی خیلی زشت و بی کلاس هست!! »
«من هرجا بروم اصلاً خودم را رشتی (یا گیلک) معرفی نمی کنم!!»
« به رشتیها(گیلکها) نباید اعتماد کرد!!»
«عروس و یا داماد من خوبند چون گیلک نیستند!!»
و حتی در بین اقشار تحصیل کرده و بقول خودشان روشنفکر هم چنین اقوالی وجود دارد که مثلاً در مقابل عدم سرمایه گذاری و توجه دولت به گیلان بجای متهم کردن دولت، خودمان را محکوم می کنیم که چرا اعتراضی نمی کنیم؛ این در حالیست که ابتدا باید کاربد صورت گیرد و در مرحله بعدی اعتراضی انجام شود، پس سوال به اینصورت باید مطرح شود که چرا اصولاً کار بد صورت می گیرد؟ حالا چه اعتراض بکنیم چه نکنیم. حتی گاهی این «اتهام به خودی»، تا حدی پیش می رود که جلوی اعتراض ها به دولت را هم می گیرد، چرا که تا کسی اعتراضی می کند در جوابش می گویند مقصر خودتان هستید!!!
اما براستی چرا ما این گونه هستیم ویا بهتر بگویم از خود بیگانه هستیم؟؟ و هرچه را که مربوط به خودمان هست بد و زشت می پنداریم و هرچه را مربوط به غیر گیلانی خوب وزیبا! اگر کمی به بحث های «داخل تاکسی» توجه کرده باشید مثلاً اگر «خوردن» کار خوبی باشد گیلک ها آدمهای کم خوری هستند و فارسها پرخور ولی حالا اگر «خوردن» کار بدی باشد گیلکها خیلی پر خور و فارسها کم خورند که جای بسیار تعجب دارد. البته در غیر منطقی بود این بحث ها جای هیچ شکی نیست ولی وجود چنین تفکرات خود کم بینانه ای مهم است. و مهمتر این است که آیا ما واقعا وذاتاً به این صورت هستیم و یا نه دستهایی ما را به این صورت در آورده است؟؟
با نگاهی به تاریخ پر بار گیلان و استقلال آن در تمامی اعصار از قرنها پیش از ورود آریایی ها تا سلسله صفویه در میابیم که اجداد ما نه تنها از خود بیگانه نبوده اند بلکه دارای اعتماد بالنفس بسیار بالایی بودند که حتی در مقابل لشکر کشیهای مهاجمان بی رحم و خونریزی چون اسکندر و چنگیز و تیمور ایستادگی کرده اند و اجازه نداده اند سرزمین زیبای خود را به زیر پای ارتشهای یونانی و ایرانی ومغول و عرب پهن کنند، ولی حالا چرا اکنون از آن ایستادگی و اعتماد بالنفس در ظاهر خبری نیست دلیلش را باید بعد از الحاق سرزمین گیلان به خاک ایران جستجو کرد یعنی سیاستهای شاه عباس ورضا خان و .... زمانی که شاه عباس به خاکهای گیلان دست یافت وتوانست خان احمد خان آخرین پادشاه گیلان را شکست دهد، با مقاومت گیلانیان روبرو شد و استقلال طلبی و قیامهای گیلانیان روز خوش را از شاه عباس گرفته بود؛ گفته ای معروف از منشی شاه عباس در باره گیلانیان آمده است:
« مردم گیلان.... عموم آنجا به مرتبه ای طالب فتنه و آشوبند که اگر برزیگرزاده ای در عهد سلطان مستقلی به اراده سلطنت و استقلال روی به بیشه مخالفت و اضلال نهد مجموع خلایق بی درنگ آهنگ ملازمت او نموده در روز اول جمعیتی فاحش دست می دهد... وجهت دولت یک روزه نا استوار خود را در عرصه هلاک می اندازند... و هر چند روز حاکمی در آن دیار دم از استقلال می زده...»
وجود چنین تفکری در بین حاکمان ایرانی، آنان را بر آن داشته که گیلانیان را به طرق مختلف به انزوا بکشانند تا راه سلطه خود را بر ما هموار کنند از جمله این روشها ایجاد اختلاف بین شهرهای مختلف گیلان و بخصوص بیه پس وبیه پیش که از زمان شاه عباس شروع شده وتا کنون ادامه دارد که از نمونه های کنونی آن می توان به اختلاف بین رشت و انزلی و تا حدی لاهیجان و همچنین استان طلبی تالشها اشاره کرد. به این ترتیب گیلانی بجای اینکه با فارس و ترک و مخالفت کند با این شهر آن شهر مخالفت می کند.
از دیگر روشها می توان به انزوای اقتصادی اشاره کرد، اگرچه در زمان شاه عباس توسعه تجارت ابریشم قاعدتاً باید موجب رونق اقتصاد گیلان می شد ولی از این توسعه منفعتی به گیلان نمی رسید و همگی به جیب شاهان صفوی می رفت در عصر حاضر هم که واضح الوضوحات می باشد که کمترین بهره اقتصادی نصیب گیلانیان می شود و گیلان جرو فقیر ترین مناطق ایران می باشد. و با این حربه دولت ایران از طرفی بالاتر بودن خود را به رخ گیلانی می کشاند و از طرف دیگرگیلانی را مجبور به مهاجرت و ترک وطن می کرد که از عواقبش سست شدن فرهنگی فرد است.
واما رضاخان این فرزند انگلیسیها... که سیاستهای استعماری انکلیسهارا یاد گرفته بود و پیاده می کرد توانست بیشترین صدمه را بر گیلان و گیلانی وارد کند همانطور که در مقدمه که از کتاب «چهره استعمار گر، چهره استعمارزده» آورده شد انگلیسیها در روشهای استعماری خود بیشتر بر ایجاد از خود بیگانگی در ملل استعماری اقدام می کردند تا بدین وسیله کشور تابعه، انگلستان را برتر و بهتر و بالاتر از خود ببیند همان تفکری که گیلانیان هم اکنون در مقابل ایرانیان دارند که همانا ارمغان سیاستهای رضاخان می باشد، رضاخانی که پیش از بقدرت رسیدن ، جنگ با جنگلیها را تجربه کرده بود و «جمهوری گیلان» میرزا را دیده بود، در حقیقت رضاخان با پیاده کردن سیاستهای انگلیسی سعی کرد تا گیلانیان را از خود بیگانه کند تا با قیام جنگل دیگری مواجه نشود و براستی این از خود بیگانگی همچنان با ما هست وهمچنان توسط دولت تقویت می شود تا جایی که دیگر خودمان دشمن خودمان گشته ایم سرمایه دار گیلانی کارخانه در گیلان نمی زند، چرا؟ بخاطر اینکه به او قبولانده شده است که فارس بهتر از گیلک است، در نتیجه گیلک بیکار در گیلان، به سراغ کار در مشهد و تبریز و اصفهان می رود و از انجایی که فارس را بهتر می داند با فارس ازدواج می کند و طوری وانمود می کند که گویی صد سال است که فارس است و خود را از فرزندان کوروش می داند و حتی تاریخ ایران را کامل می داند ولی نوبت به تاریخ گیلان که می رسد بی اطلاع است و حتی سوال می کند که «مگر گیلان تاریخ هم دارد!؟» سلسله های هخامنشیان و ساسانیان واشکانیان و...غیره را از خود می داند و سلسله های جستانیان و گابره گان و کنگریان و.. را اصلاٌ تا بحال نشنیده است!!
اما سوالی که ممکن است مطرح شود این است که چرا در بین اقوام داخل خاک ایران فقط ما گیلکها از خود بیگانه ایم؟ چرا ترکها و کردهادچار چنین از خود بیگانگی ای نشده اندو تعصب و خود بزرگ بینی خود را حفظ کرده اند؟
جواب آن واضح می باشد، تاریخ بازیهای متفاوتی با اقوام مختلف کرده است، گیلکه و تالشها و مازن ها تنها اقوانی از خاک کنونی ایران هستند که کمترین تاریخ مشترک را با فلات ایران دارند چرا که در خدود 400 سال پیش در زمان شاه عباس بوده که وارد خاک ایران شده اند. ترکها سالیان درازی بر ایران حکومت کرده اندغزنویان، سلجوقیان، صفویان و افشاریانهمگی ترک نژاد بوده اند که بر ایران تسلط داشته اند، پس پر بیراه نیست اگر بگوییم این ایرانیان هستند که زیر سلطه ترکها هستند و در حقیقت اقوام کوچکتری مانند ما گیلکها با سیاست های حکمرانان ترک پیشین به اینروز دچار شده ایم، حال چطور ممکن است قومی که خود را صاحب ایران می داند بر خود ستم کند. واما کردها، یکی از اقوام سه گانه اولیه آریای فلات ایران یعنی همان ماد ها بوده اند و از دیر باز جزیی از خاک ایران بوده اند و یک ایرانی به تمام معنی هستند پس دلیل ندارد که مورد ستم قرار بگیرند آن هم ستم فرهنگی، گیلکها و تالشها تنها اقوامی هستند که مظلوم واقع شده اند و مورد ستم قرار گرفته اند آن هم از نوع فرهنگی و اقتصادی. پس دور از انتظار نیست که دچار چنین از خود بیگانگی ای گشته ایم.
البته همانطور که گفتم گیلانی ذاتاً از خود بیگانه نیست و این از خود بیگانگی ظاهر قضیه است با کمی فرهنگ سازی و آشنا ساختن مردم گیلان با تاریخ و گذشته پر بار خود و پرورش دادن روحیه خود باوری باز هم گیلانی اعتماد بالنفس خود را باز خواهد یافت و گیلک ها همان سرباز آماردی ای خواهند شد که به اسکندر اجازه تجاوز ندادند و تالشها همان کادوسی ای خواهند شد که «اردشیردرازدست» را با آن خدعه ونیرنگش شکست دادند . کاریست بزرگ ولی برای گیلانی با هوش و با استعداد و شجاع وکاری است آسان که می توانند بخوبی از عهده اش بر آید و شکوه دوباره گیلان و گیلانی را جشن بگیریم.

7 نظرات:

beatrice گفت...

be name gilan sepas

Gil Amard گفت...

Az moshahedeye sayte shoma xeyly xosh-hal shodam
vaqaan yek saro gardan balatar az hameye saytha-ye marbut be Mihane Azize Ma GILAN ast
Bar vaqe-bini , shoja'at , derayat, va balatar az hame qeyrat va mihan-dusti-ye shoma dorud miferestam, va movaffaqiyate shoma ra dar tamame arse-haye zendegi xastaram

ناشناس گفت...

Setam-e melli dar Dar mo'rede Sonni-ha, az jomle Kord-ha va Talesh-ha kamelan ashkar ast
Dar mo'rede Arab-ha va Gilani-ha ham, ke aksaran shi'e hastand in mo'zu kamelan ehsas mishavad

ناشناس گفت...

Dar sale 1000 H.Q in "iraniha"(Qezelbash-ha) budand ke varede xak-e GILAN shodand
In "Vared Shodan" pas az hodude 90 sal moqavemate xunine Mellat-e Ma dar barabare motajavezan nasibe doshman gardid

ناشناس گفت...

Kadus dorost ast na kadusi, va niz amard dorost st na amari hamchnanke gil ra gili, talesh ra taleshi, tork ra torki, va kord ra kordi gogtan sahih nist

ناشناس گفت...

Qale rudxan nemuneye barezi az alashe doshman jahate penhan negah nedashtane vaqeiyate tarixe GILAN ast
banaye in qale ra bi hich madrak va neshanei be sasaniyan va esmailiyan (qeyre Gilanian) nesbat midahad,ta avvalan azemat gilan penhan bemanad va saniyan ellate saxte an ke mobareze ba solte-juuane Qezelbash(Irani-ha) bude, barmala nagardad

ieire گفت...

سلام من مطالبتو خوندم خوب بودفقط در کنار این مطالب میخوام یه نظریه بدم و اونم اینه که من به وجود جن در گیلان اعتقاد دارم یا بگم که نوعی حضور شیشه خردانه در تفکر یا نعوذبا.. نوعی تفکر ازحقانیت درکی وفکری خود گذشتن بصورت شریک یاشریک هایی برای خدا که این انسانرواز درک حقیقت وثبات پویایی منزلت دور میکنه در مسیر نوعی روانشناسانه امیدوارم یکم در موردش فکر کنی من اصالتا گیلانی ام

marooned